همون حرفا که میدونم ، همون حرفا که میدونی !

 

۱- خشکسالی ...

بیا و تمومش کن آقا مصطفی ! خسته شدیم از بس قبل هر داربی به خودمون گفتیم این بار می بریم و باختیم ! بیا و به داد تیمی برس که پادشاه کریمی به تنهایی از پسش برنمیاد . کاپیتان کریمی بزرگترین درد این داربی تحقیر آمیزه . آقای شماره ی ۸ قبل از هر بازی احتمالا مجبوره ابتدایی ترین توضیحات فنی رو به مازیار زارع و غلامرضا رضایی و ..بده ! مثلا شیوه ی دادن پاس عرضی چند متری !

جمعه ی بدی بود . ورودی ورزشگاه با ماموری مواجه شدم که نمیدونست آیدی چیه و بدتر از اون عبارت تماشاگر روی آیدی کارتم رو به منزله ی تماشاگر بودنم پنداشت و می گفت کیفت رو نمیتونی ببری تو ! و قطعا اسم هفته نامه ی تماشاگر اصلا به گوشش نخورده بود که بخوام با توضیح قانعش کنم ! خلاصه با وساطت قانع شد اما آخرش گفت : لپ تاپت رو نبر . بین تماشاگرا می شکنه !  یعنی حتی خبری از وجود جایگاه خبرنگارها نداشت ! جالب اینکه به دلیل اشتباه روابط عمومی وزارت ورزش و صادرشدن کارتم به عنوان عکاس تا دقیقه ی ۷ نتونستم برم تو جایگاه ! اما بدتر از همه حالم تو لحظات خروج از ورزشگاه بود به عنوان یکی از آخرین نفرها و کمی قبل از قفل شدن آخرین درب ورودی غربی ...! بیا و تمومش کن آقا مصطفی !  

 

۲ - دروغ ...

 دروغ پایدار نیست . این جمله رو اولین انسان کمی بعد از اولین دروغش فهمید ! اما بشر سعی کرد فراموشش کنه و ازش هیچ درسی نگیره. مهم نیست این جمله کجای ذهن بشر دفن شده باشه مهم اینه که یه روزی از مدفنش سر بیرون میاره و زمین زیر پای وابستگان به دروغ رو میلرزونه ! بعد از اون اولین چیزی که دروغگوهای سقوط کرده بهش فکر میکنن یک خونه ی امنه . سرزمینی کویری که به علف های هرز هم افتخار کنه ! جایی شبیه اینجا برای یک امپراتور تقلبی که تیم رسانه ای ش با انواع و اقسام دروغهای شاخدار تلاش میکنن دوباره به وطن دومش برش گردونن و بی جهت نیست که به تازگی فهمیده مالیات رو باید داد ! فقط ای کاش قطبیست های حامی سرمربی بدترین و در عین حال پرستاره ترین شیمیزوی تاریخ در تلاش برای ارتزاق از راه ساخت خبر دروغ گوش های مخاطب رو مخملی فرض نمیکردن...!

 

۳- طوفان پیامبران راستین ...

تمام تلخی های باخت بد داربی رو بارسا خیلی زود با اون برد ۳ گله گرفت. من با مورینیو موافقم که برد ما شانسی بود . بله ! ما خوش شانسیم که به جای کریس و ژوزه و کونترائو ، مسی و ژاوی و سسک و الکسیس و پپ گواردیولاو داریم ! 

توی رزوهای اخیر بعضی از دوستان واسه ما دست گرفتن که تو خوش فدم نیستی ! خوشبختانه ال کلاسیکو رو با دوست خوبم رسول بهروش دیدم و این تجربه ی به شدت خوبی بود و خلاف اون جمله ی اول هم اثبات شد !  چند ثانیه مونده به شروع بازی نگرانیم رو از امکان اشتباه ویکتور مطرح کردم و بلافاصله هم با اشتباهش گل خوردیم ! تا من و رسول تبدیل شدیم به ۲ تا آدم بهت زده با قیافه های دیدنی ! رسول اما خیلی زودتر از من برگشت و روی این جمله تاکید داشت که " به امید خدا می بریم " . همینطور هم شد . لحظات بعد از هر گل فوق العاده بود . می پریدیم هوا و داد میزدیم و دستهامون رو می کوبیدیم به هم ! بامداد یک شنبه پپ گواردیو"لاو" درس های تاکتیکی بزرگی به ژوزه "لوز"ینیو داد ! باشد که به راه راست هدایت شود ...!