از تاج کاغذی تا تاج طلایی

 نمایش باشکوه سه شنبه شب تیم ملی و تماشای عجز و ناتوانی گربه سیاه های فوتبال ایران اتفاقی ویژه بود . انقدر ویژه که قلممان را با بالهای مبالغه به پرواز درآوردیم و با سرعت یک مطلب در دقیقه (!) از کیروش یک اسطوره و یک قدیس تمام عیار ساختیم . فرقی نمیکرد ورزشی نویس باشی یا سینمایی نویس و یا سیاسی نویس. انگار زمان زمان نوشتن از سرمربی پرتغالی بود . سه شنبه شب کیروش در فاصله ی کوتاهی هم "استاد " شد و هم "نابغه " و هم هم ردیف با تاثیر گذاری رایکوف بر فوتبال فارسی ! تاجی که ما جوزده های همیشگی در نوشته هایمان بر سر قهرمان سه شنبه شب گذاشتیم اما از جنس کاغذ است و به انتظار اولین طوفان . انجاست که تازه میشود در مورد مرد با پرستیز پرتغالی نیمکت تیم ملی نوشت ...

  برای ما که مدتها بود معنی شادی دسته جمعی را از یاد برده بودیم و نمیدانستیم حس پس از دیدارهای مهم تیم ملی همیشه درماندگی و افسوس نیست  و مایی که یک کینه ی قدیمی از هموطنان سابقمان(!) داشتیم حالا بهترین زمان ممکن برای شادی ست اما برای قضاوت کیروش تنها همین برد بزرگ کافی نیست . همانطور که برد زورکی مقابل ماداگاسکار و بازی های ناامید کننده مقابل مالدیو و توجیهات کاملا "ایرانی" کیروش پس از  بازی برگشت و لیست های پر از اشکال و بی توجه به جوانان و تعویض های ناامید کننده ی بازی با قطر کافی نبود. اما سوال مهم آنجاست که انها که تحت تاثیر احساساتشان در این چند روز کیروش را یک مربی سازنده برای تیم ملی معرفی کردند ایا زحمت نگاهی کوتاه به لیست تیم ملی و محاسبه ی میانگین سنی بازیکنان این تیم را به خود نداده اند ؟!

 ما از بازماندگان همان نسلی هستیم که یک روز به خوردن دستشان به بدن پروین افتخار میکردند و یک روز بعد به خوردن سنگشان به اتوگالری او !  ما که در کم ترین زمان ممکن ردای امپراتوری بر تن یک گروهبان کردیم و بعد چنان او را در باورمان به عرش رساندیم که وقتی خیلی زود با اعمالش هوار میکشید که "من امپراتور نیستم" و بعد از ناکامی های متوالی اش خودمان را عاجزانه به در و دیوار میکوبیدیم که " نه مرد ! تو درستی ! اینها خطای دید ماست !" . و حالا وقتش رسیده که از کیروشی قهرمان بسازیم که تیمش تا کنون حتی یک محک جدی نداشته ! و این برای ملت بی قهرمانی که نه قهرمان اعتراض های روی سکوهایشان را دوست دارند و نه ان قهرمان سیاسی جنایتکار سابق بنیاد شهید را اصلا عجیب و غیر منتظره نیست !  

ممنونیم آقای کیروش ! ممنونیم که برگ پرافتخاری به کتاب دراماتیک نبردهای ایران و بحرین افزودید . ممنونیم که زدید توی گوش یکی از تلخ ترین خاطرات زندگی مان. ممنون که روی نیمکت بالا و پایین نپریدید و شخصیت تیممان را زیر سوال نبردید ممنونیم که به ما فهماندید تیم ملی همیشه زهر نیست و گاهی هم پادزهر است !  اما امیدواریم ابراهیمی ها آبشک ها و موسوی ها در تیم شما جایگاهشان را پیدا کنند امیدواریم مرعوب این فضا و این جملات عاشقانه نشوید که مبدا شان عاشقان یک روزه ی رنگ شده ای هستند که به هنگام طلوع آفتاب پس از اولین ناکامی تان به جای این جملات قصار (!) به سمت همین نابغه ی همه چیز دان اگاه به تمام رازهای سر به مهر فوتبالی تخم مرغ پرتاب میکنند ! روزی که امیدواریم آفتابش هرگز طلوع نکند ! از این تاج کاغذی یک تاج طلا بساز آقای کیروش ...